مانند بسیاری از آنچه در فضای اینترنت «رایگان» معرفی میشود، هوش مصنوعی نیز در حقیقت رایگان نیست.
همانند شبکههای اجتماعی و موتورهای جستوجوی رایگان، باید فرض کنیم که در جایی، کسی در حال کسب درآمد از استفاده ما از این ابزارهاست یا دستکم در آینده قصد دارد چنین کند. این یعنی یا الف) در حال پرداخت هزینه به شیوهای دیگر هستیم — مانند ارائه دادههای شخصی که ممکن است برای آموزش مدلهای آینده به کار رود — یا ب) در دورهای گذرا از چرخه عمر یک محصول فناورانه قرار داریم که در آن سازندگان، خدمات را رایگان ارائه میدهند تا جامعه کاربران خود را گسترش دهند، پیش از آنکه سرمایهگذاران خطرپذیر خواهان بازده شوند و شرکت مجبور به کسب سود شود. در چنین مرحلهای، شرکت معمولاً نسخه رایگان را محدود کرده یا کیفیت آن را کاهش میدهد تا کاربران به سمت نسخه پولی هدایت شوند.
اینکه شرکتهای فعال در حوزه هوش مصنوعی به دنبال سودآوری باشند، جای تعجب ندارد؛ آنها در چارچوب نظام سرمایهداری فعالیت میکنند. اما یکی از آسیبهای فرهنگی اینترنت این تصور نادرست است که همهچیز باید رایگان باشد — ذهنیتی که ضربهای جدی به صنایعی نظیر روزنامهنگاری وارد کرده و بسیاری از افراد خلاق را، با وجود تولید محتوای باارزش و پرطرفدار، از درآمدزایی بازداشته است. ارائهدهندگان خدمات و محتواهای باکیفیت شایسته دریافت دستمزد هستند.
یکی دیگر از جنبههای نگرانکننده این رایگان بودن، تأثیر آن بر درک ما از ارزش واقعی محصول است. رایگان بودن در یک نظام اقتصادی مبتنی بر مبادله، این پیام را منتقل میکند که یا کالا بیارزش است یا هزینهای ندارد. اما این فرض نادرست است. واقعیت این است که بسیاری از هزینههای واقعی در قیمت نهایی کالا یا خدمات گنجانده نمیشود — اقتصاددانان این موارد را «هزینههای بیرونی» مینامند.
برای مثال، کارخانهای که با تولید ارزانقیمت، رودخانهای را آلوده میکند، باعث ایجاد هزینهای سنگین برای پاکسازی میشود؛ یا آلایندههای هوا که باعث بیماری و افزایش هزینههای درمانی میشوند؛ یا خسارات ناشی از تردد وسایل نقلیه سنگین بر جادههای عمومی. هوش مصنوعی نیز از این قاعده مستثنی نیست — حتی اگر ظاهر آن رایگان باشد، هزینههایی پنهان و گسترده در پی دارد.
در حوزه آموزش، تأثیرات هوش مصنوعی در حال نمایان شدن است. بسیاری از دانشآموزان با ابزارهای هوش مصنوعی احساس راحتی میکنند و استفاده از آنها به عادتی روزمره تبدیل شده است. حتی وقتی قرار نیست از آن برای تولید تکالیف استفاده کنند، باز هم هنگام انجام تحقیق، سؤالات خود را مستقیماً در چتباتها وارد میکنند.
در کلاسهای درس، مزایا و معایب این رویکرد مورد بحث قرار گرفته است: آیا اطلاعات ارائهشده قابل اعتماد است؟ آیا میتوان منابع را شناسایی کرد؟ در بسیاری موارد، چتباتها نقش «شوینده اطلاعات» را ایفا میکنند؛ محتوای نامعتبر را گرفته، بازنویسی میکنند و بهشکلی آراسته و متقاعدکننده ارائه میدهند — در حالی که اعتبار علمی آن پایین است.
این چرخه بازنویسی محتواهای نامعتبر، که امروزه با افزایش محتوای تولیدشده توسط خودِ هوش مصنوعی تشدید شده، خطرات بزرگی در پی دارد. اگر کاربران، جستوجو در گوگل را کنار بگذارند و فقط از چتباتها استفاده کنند، تبعات آن بیشتر خواهد شد.
اغلب وبسایتهای معتبر، برای بقا به تبلیغات وابستهاند. اگر کاربران به جای بازدید از وبسایتها، اطلاعات را فقط از چتباتها بگیرند، ترافیک سایتها کاهش مییابد. نتیجه؟ بسیاری از وبسایتها تعطیل میشوند یا ناچار به ارائه خدمات پولی میشوند — مدلی که در دسترس عموم مردم، بهویژه جوانان و دانشآموزان، نخواهد بود.
در چنین شرایطی، چتباتها سه مسیر در پیش دارند:
- نقض قانون کپیرایت و استفاده غیرمجاز از محتواها
- محدود شدن به محتوای آزاد که معمولاً از کیفیت پایینتری برخوردار است
- پرداخت هزینه به ناشران محتوا — که معمولاً جایگزین درآمد ازدسترفته از تبلیغات نخواهد شد.
در نتیجه، نویسندگان حرفهای و رسانههای معتبر فرصتهای درآمدزایی خود را از دست میدهند، و فضای اطلاعاتی دچار افت کیفیت میشود — دنیایی مملو از محتوای تکراری، ضعیف و بیپشتوانه.
با گسترش استفاده عمومی از ابزارهای هوش مصنوعی، سؤالی مهمتر از هزینه مالی مطرح میشود: آیا این فناوری میتواند توانایی تفکر ما را تضعیف کند؟
مدتی پیش، نیویورک تایمز گزارشی منتشر کرد درباره افرادی در سیلیکونولی که بخشهای مختلفی از زندگی خود — از مشاوره حقوقی گرفته تا تصمیمگیریهای احساسی و حتی مسائل درمانی — را به دست چتباتی به نام Claude سپردهاند. بهنظر میرسد برخی از متخصصان فناوری آن را نه فقط یک ابزار کمکی، بلکه «فرشته نگهبان محاسباتی» توصیف میکنند که در همه زمینهها «تقریباً خوب» عمل میکند.
اما وقتی افراد تصمیمات کلیدی زندگی، از انتخاب شغل گرفته تا انتخاب دانشگاه، را به چتباتها واگذار میکنند، با نسلی روبهرو میشویم که بهجای پرورش مهارت تفکر انتقادی، به راهنمایی دائمی ماشینها وابسته میشود.
بخش زیادی از بحثها پیرامون نقش هوش مصنوعی در آموزش، معطوف به پدیده «تقلب» است. اما در واقعیت، بسیاری از دانشآموزان، بهجای نوشتن کامل یک مقاله توسط هوش مصنوعی، از آن برای ساختاردهی، ایجاد ارتباط بین مفاهیم یا ویراستاری متن خود استفاده میکنند — نوعی «واگذاری شناختی» که در ظاهر بیضرر است، اما در بلندمدت میتواند تأثیرات جدی بر شکلگیری مهارتهای تفکر داشته باشد.
البته هواداران این فناوری ممکن است این موضوع را بیاهمیت جلوه دهند، همانطور که امروز کسی از وابستگی به ماشینحساب گلایه نمیکند. اما مقایسه تحلیل انتقادی با جمع و تفریق ساده، قیاسی معالفارق است. پژوهشهای اولیه نشان میدهد که افرادی که بیش از حد به ابزارهای هوش مصنوعی تکیه میکنند، در مهارتهای تحلیلی و ارزیابی ضعیفتر عمل میکنند.
هوش مصنوعی حتی میتواند تأثیرات زیستمحیطی نگرانکنندهای بهجا بگذارد.
اگرچه پیش از ظهور AI نیز بحران تغییرات اقلیمی جدی بود، اما در سالهای اخیر نشانههایی از امیدواری دیده میشد: گسترش انرژیهای پاک، محبوبیت خودروهای برقی و بهینهسازی مصرف انرژی. اما با ورود AI، این روند بهشدت تهدید شده است.
مدلهای هوش مصنوعی برای پردازش دادهها به قدرت محاسباتی بسیار بالا و در نتیجه، انرژی و آب فراوان نیاز دارند. تخمینها نشان میدهد:
- هر جستوجوی AI ممکن است 23 تا 30 برابر یک جستوجوی عادی انرژی مصرف کند
- پاسخ به 1000 سؤال توسط چتبات معادل شارژ کامل یک گوشی هوشمند انرژی میطلبد
- تولید 1000 تصویر توسط هوش مصنوعی، مصرفی مشابه 10 ساعت کار مداوم با لپتاپ دارد
- تا سال 2028، مراکز داده ممکن است تا 15٪ از کل برق آمریکا را مصرف کنند.
این اعداد دقیق نیستند، چون شرکتهای فناوری اطلاعات چندانی درباره مصرف انرژی خود منتشر نمیکنند. اگر این شرکتها به پیشرفتهای چشمگیری در بهرهوری انرژی دست یافته بودند، احتمالاً با افتخار آن را اعلام میکردند. در نبود شفافیت، باید فرض را بر بالا بودن مصرف گذاشت — و با توجه به اینکه AI در حال ورود به تمامی جنبههای زندگی است، این مصرف فقط رو به افزایش خواهد بود.
این در حالی است که لذت ساخت تصویر کارتونی یک خرس در لباس الویس، شاید بهایی سنگین در قالب آسیب به سیارهمان داشته باشد.
علاوه بر این، هوش مصنوعی میتواند دموکراسی را تهدید کند، نابرابری اقتصادی را افزایش دهد، موجب سرکوب دستمزدها شود و حتی به بیکاری گسترده دامن بزند — خطراتی که اقتصاددانان بارها نسبت به آنها هشدار دادهاند.
در فرهنگ عامه، جملهای رایج است:
به دهان اسب پیشکش نگاه نمیکنند.
ضربالمثلی باستانی که از ما میخواهد هنگام دریافت هدیه، بیشازحد کنجکاو نباشیم. اما در نظام سرمایهداری، هوش مصنوعی یک هدیه نیست، بلکه کالایی است که با اهداف سودآور طراحی شده است.
بنابراین، نهتنها باید به دهان این اسب نگاه کنیم، بلکه شاید لازم باشد دندانهای آن را با دقت بررسی کنیم.
پنیر مفت فقط در تله موشه