اغلب شنیده می شود که کلمات “مدیر” و “رهبر” به جای یکدیگر در مکالمات مربوط به کسب و کارها توسط متخصصان منابع انسانی استفاده قرار می گیرند. با این حال، رهبر و مدیر متفاوت از یکدیگر می باشند. مدیران می توانند رهبر باشند، اما این فقط گاهی اوقات است.
با این وجود، طبق تجربه ها، بسیاری از کارمندان یا کارگران می گویند که به دلیل مدیرشان کار را ترک کرده اند و مسائل جدی را در میان کارکنان اداری که خواهان ارتقاء شغلی هستند و می خواهند در سطح شرکت تغییر ایجاد کنند، آشکار می کند. در نتیجه، مدیریت بد از منظر استعداد یک مشکل بزرگ می باشد. به نظر شما چه تعداد از رهبران بالقوه یکی پس از دیگری شرکت را به دلیل مدیریت بد ترک می کنند؟
اغلب، کسب و کارها و همه سازمان های دیگر با ساختارهای شرکتی که در خود دارند، نقش های مدیریتی و رهبری را در فرهنگ کاری ترکیب می کنند. نتیجه یک فرهنگ سازمانی است که در آن یک مدیر ممکن است برای رهبری مناسب نباشد اما با نتایج متفاوتی به آتش کشیده می شود. برعکس، رهبری که مدیریت هم می کند، فردی منحصر به فرد است که تصویر بزرگ را درک می کند. با این حال، مدیریت ممکن است با تمرکز رهبر بر چشم انداز و مأموریت تداخل داشته باشد.
رهبران با حفظ مأموریت و چشم انداز در جلو و مرکز، کارها را به انجام می رسانند. مدیران-رهبر سخت کار می کنند و مستعد فرسودگی هستند. مردم از محل کار دائمی می سوزند و مدیریت می کنند که هیچ کس انجام نمی دهد، سوختن داغ با سوختی که ممکن است قبل از انجام کار تمام شود. ما نیز در این مقاله از مجله اینترنتی، تفاوت های اساسی بین مدیر و رهبر را برای شما دنبال کنندگان گرامی سایت بیان خواهیم کرد.
تفاوت های اساسی بین مدیر و رهبر
کارآفرینان و مدیران اجرایی به طور غریزی درک می کنند که برای موفقیت چه چیزی لازم است. متأسفانه، بسیاری تفاوت ها را درک نمی کنند. رهبرانی که مدیران موثری نیز هستند، تصویر بزرگ و چشم انداز و ماموریت را با عملیات روزانه سازمان متعادل می کنند. گاهی اوقات این کار می کند، اما هیچ تضمینی برای آن نیز وجود ندارد. رویکرد بهتر این است که دو نقش را از هم جدا کنید و از یکی برای تکمیل نقش دیگر استفاده کنید.
رهبری سمی یکی از خطرناک ترین کارهایی است که یک رهبر شرکت می تواند انجام دهد. این زمانی اتفاق می افتد که افراد در نقش های رهبری از قدرت خود سوء استفاده کنند. به عنوان مثال، آزار و اذیت در محیط کار، مدیر/رئیسی را ایجاد می کند که یک رهبر سمی است، عمدتاً اگر شغل زیردستان به سکوت در مورد آزار و اذیت بستگی داشته باشد.
با توجه به ویژگی های رایج در همه رهبران سمی، از رهبران سمی دوری کنید:
اگر به دنبال آنها باشید، تکبر، تحریک پذیری و خودخواهی به سرعت قابل تشخیص است. اگر مدیرتان با جدیت به مردم دستور می دهد، مراقب رفتارهای مستبدانه مانند انتظارات غیرواقعبینانه باشید.
تفکر انتزاعی می تواند به مدیریت انتزاعی منجر شود
این بازی با کلمات را بسط این موضوع در نظر بگیرید که چرا بسیاری از مدیران و رهبران دچار فرسودگی شغلی می شوند. اگر هر بخشی از سبک مدیریت انتزاعی باشد، ممکن است در رتبه ها سردرگمی ایجاد شود. طبق تعریف، رهبران به صورت انتزاعی فکر می کنند و سپس مدیریتی را اجرا می کنند که بدانند چشم انداز و ماموریت را برآورده می کند. رفتن از تحقق یک ایده به مدیریت یک تیم می تواند غیرقابل تصور باشد زیرا رهبری به خودکامگی تمایل دارد.
تفاوت اول:
رهبران به افراد قدرت می دهند تا رهبر شوند. مدیران می خواهند قدرت را حفظ کنند تا بتوانند به کار خود ادامه دهند. اگر یک مدیر عالی باشد که نتیجه بگیرد، اشکالی ندارد. اعتماد به نفس را با تکبر اشتباه نگیرید. رهبران خوب برای تصمیم گیری به همه دیدگاه ها نیاز دارند. رهبران سمی هیچ فایده ای از هر چیزی که آنها را خوب جلوه نمی دهد، ندارند.
مراقب مدیران مستبد باشید
مدیران مستبد در سازمان هایی که از گردش کار مدیریت پروژه استفاده می کنند، عملکرد خوبی ندارند. دولت آمریکا با فشار خود برای فرود بر ماه، مدیریت پروژه را در سطح فدرال رهبری کرد. اگر مدیران مستبد برنامه فضایی را اجرا می کردند تا سال 1970 میلادی این اتفاق نمی افتاد. خودکامگان می خواهند به مردم دستور دهند تا کارها را انجام دهند یا زیردستان را خرد مدیریت کنند، که می تواند منجر به شکست پروژه شود زیرا مدیر خودشیفته به نظر می رسد. موفقیت های آنها به عنوان مدیران رویایی نیست زیرا موفقیت بیشتر به آنها مربوط می شود تا چشم انداز.
تفاوت دوم:
رهبران وظایف همپوشانی را بر عهده می گیرند و آنها را وادار می کنند برای چشم انداز ماموریت کار کنند. مدیران گاهی اوقات به دلیل جاه طلبی به وظایف رهبری سرگردان می شوند که منجر به نارضایتی بالقوه و فرهنگ های سازمانی رقابتی می شود.
یک مدیر مستبد می تواند منجر به شورش در صفوف شود، زیرا اعضای تیم جاه طلبی مدیر را خود محور می دانند. این را با سایر فلسفه های رهبری مانند رهبری خدمتگزار مقایسه کنید. یک رهبر خدمتگزار یک مدیر خوب می سازد زیرا اعضای تیم انگیزه های رهبر یا مدیر را درک می کنند. در رهبری خدمتگزار، موفقیت تیم از درک نحوه قرار گرفتن هر یک از اعضای تیم در تصویر بزرگ حاصل می شود.
تفاوت سوم:
مدیران به افراد دستور می دهند تا کارها را انجام دهند. رهبران، به ویژه رهبران خدمتگزار، از اعضای تیم می پرسند که چگونه زندگی خود را بهبود بخشند تا تیم از همکاری سود ببرد.
رهبران دوست دارند به اعضای تیم نشان دهند که چگونه کارها را بهتر انجام دهند. مدیران دوست دارند نتایج مثبتی از تیم خود ببینند، اما تمام اعتبار را می پذیرند. به یاد داشته باشید که رهبران و مدیران مستبد موفقیت های خود را دلیل موفقیت تیم می دانند.
قانون سرانگشتی:
رهبران افراد را در نظر می گیرند و مدیران از موفقیت تیم انگیزه می گیرند.
دانستن این تفاوت ها تشخیص رهبری سمی را آسان می کند و بدترین وضعیت ممکن برای یک کسب و کار، زیرا انجام کارهایی را که کارمندان را ناراضی می کند ترویج می کند. کسانی که زیر نظر مدیر هستند ممکن است به دنبال شغل دیگری باشند.
رهبران باید الهام بخش مردم باشند
ما الهام را در کانون توجه قرار می دهیم، زیرا می تواند منجر به موفقیت تیم شود. رهبران خدمتگزار که الهام بخش موفقیت هستند، تصویر بزرگی را می بینند. تصویری که فراتر از موفقیت شرکت یا سازمانی به سمت توسعه مهارت های رهبری در اعضای تیم است. تمام رهبران کسب و کارها ذاتاً رهبری خدمتگزار نیستند، اما کسی که رهبری را در سازمان یا شرکتی در اختیار دارد باید الهام بخش موفقیت کارکنان باشد.
تفاوت چهارم:
رهبران وقتی موفق می شوند که تیم خود را تحسین می کنند. مدیران، حتی مدیران خوب، هنوز موفقیت در شغل خود را محصول کاری می دانند که انجام داده اند. رهبران به بیرون تمرکز می کنند و مدیران تقریباً خودشیفته هستند زیرا پروژه را کنترل می کنند.
مدیران در مقابل رهبران
مدیران فرآیندها و گردش کار را برای اعضای تیم توسعه می دهند. مدیران کاری می کنند که کاری به طور کارآمد اجرا شود. در مقابل، رهبران افراد را توسعه می دهند و الهام می بخشند تا بهترین گزینه برای رهبران آینده باشند. رهبری خدمتگزار یکی از بسیاری از سبک های رهبری موثر است و دانستن اینکه رهبران خدمتگزار چه کاری انجام می دهند می تواند به شما در شناخت رهبران سمی کمک کند.